فلسفة نفس، امروزه یکی از زیرمجموعههای حوزة فلسفه به شمار میرود و فیلسوفان بزرگ شرق و غرب به تحلیل و تبیین آن پرداخته و آثار بسیاری دربارة آن پدید آوردهاند. در میان پیشینیان، اگرچه فیلسوفانی چون افلاطون و ارسطو دربارة روان[1] بحث کردهاند نه دربارة نفس، ولی هر یک از فیلسوفان بزرگ پس از آنها، خواه شارح فلسفة آنها باشند و خواه منتقد آن، به ویژه ابن سینا، ملاصدرا، سهروردی، دکارت، هابز،[2] لاک، برکلی،[3] هیوم و کانت مباحث متنوعی را دربارة نفس مطرح کردهاند. با همة این احوال، مسئلة مشهور نفس ـ بدن، در مغربزمین از دکارت آغاز شد و هنوز ادامه دارد. در این نوشتار دیدگاه سهروردی و کانت که هر کدام از مشاهیر فیلسوفانِ عصر خود تا دورة کنونی هستند به همراه مقایسة آنها با یکدیگر و نیز با دیگر صاحبنظران، مورد توجه قرار گرفته است. اهمیت مسئله وقتی آشکارتر میشود که دیدگاه آن دو را دربارة اصالت ماهیت از نظر دور نداریم. آنها علیرغم اشتراک در این دیدگاه، که به همانندی در مسائلی چون تشخص، خودآگاهی، اراده، وحدت، بساطت، نفی عینیّت جوهر با نفس، بقا و مانند آن انجامیده است، در مسائل دیگری چون نفی ارتباط تمایز تصوری دو چیز با تمایز عینی آنها، عدم انحصار نفس به جوهر متفکر، انّیت محض بودن نفس، معرفت عقلی، ادراک حضوری، آگاهی نفس به جهان بیرون، وضوح و ابهام ادراکات نفسانی، به نتایج متفاوتی دست یافتهاند که به تفصیل مورد بحث قرار خواهد گرفت.