نظریۀ «روح معنا» که گاه از آن به «وضع الفاظ برای معانی عامه» نیز تعبیر شده، خاستگاهی عرفانی ـ فلسفی داشته و به عنوان راهکاری در حل متشابهات قرآنی و روایی مورد توجه اندیشمندان بوده است. جستجو در آثار عرفا، فلاسفه و مفسران، نشان از استنادات فراوان یکهتازان ساحت علم به این نظریه دارد تا آنجا که آن را «شاهکلید معرفت و اصلِ اصولِ فهم اسرار قرآنی» نامیدهاند. بر اساس این نظریۀ فاخر، الفاظ برای معنایی عامتر و گستردهتر از آنچه تصور میشود، وضع شدهاند. نتیجۀ این تعمیم معنایی، دستیابی به لایههای عمیقتری از معانی در عین پایبندی به ظواهر الفاظ و رهایی از تأویلات و تفننات بیانی میباشد. نوشتار حاضر در پی پاسخ به این پرسش است که تقریرهای مختلف نظریۀ معانی عامه کداماند و آیا میتوان به گونهای روشمند، این نظریه را تحلیل و اثبات کرد؟ باید اذعان نمود که ارائۀ تحلیل علمی از موضوعی که ابعاد مختلف قرآنی، فلسفی، عرفانی و اصولی دارد، کاری است دشوار که این جستار، کوشیده تا آن را به انجام رساند.