رابطۀ ذهن و خارج از مهمترین مسائل فلسفه است، انحای وجود در خارج، منشأ تحقق حکایات و تصورات ذهنی است. در اندیشۀ ملاصدرا موجود فینفسه محکی وجود محمولی است و موجودات رابط از استقلال تصوری و مفهومی بیبهرهاند. اسپینوزا نیز تصور استقلالی از صفات و حالات را بدون لحاظ جوهر ممکن نمیداند. به نظر او، حالات استقلال مفهومی نداشته و حتی در مقام تحقق معرفت تصوری خویش نیز در پرتو جوهر لحاظ میشوند. در این مقاله با روشی تحلیلی، دیدگاه این دو فیلسوف را در این مسئله مورد مطالعۀ تطبیقی قرار داده، ضمن تبیین همگرایی و تشابه دیدگاه آنها، اختلاف نوعی را به مثابۀ موضوعی مشترک در فلسفۀ تطبیقی معرفی نموده و نشان دادهایم که صدرا و اسپینوزا چگونه از رهگذر این تلقی به لوازم دیگر این نگرش رهنمون گردیدهاند.