بداء یکی از مهمترین آموزههای اعتقادی اسلام و از اختصاصات مذهب شیعه است. به رغم آنکه دهها اثر در مورد بداء نگاشته شده، توضیح نحوۀ وقوع آن با رویکرد مبتنی بر جهانشناسی فلسفی نخستینبار توسط میرداماد آغاز گشته است و صدرالمتألهین و حکیم سبزواری این راه را ادامه دادهاند. اما با بررسی آرای این سه فیلسوف مشخص میشود که تبینهای ایشان نه تنها خالی از خلل نیست، بلکه برخی از اشکالات دیدگاههای ایشان علاوه بر استدلال، ریشه در جهانبینی آنان دارد. برای تبیین بداء ابتدا باید «لوح محو و اثبات» تبیین گردد. لوح محو و اثبات از مراتب علم الهی، و مجرد است؛ پس باید به نحوی تبیین شود که هم مجرد و هم قابل تغییر باشد. اما بر اساس باور به هیولی ـکه یکی از ارکان مهم جهانبینی بسیاری از فلاسفۀ مسلمان استـ تغییر و تحول، منحصر در مادیات بوده و در مجردات به هیچ وجه امکان ندارد. این امر در کنار ابطال نظریۀ هیئت بطلمیوسی موجب میشود که مجالی برای لوح محو و اثبات در جهانبینی این سه فیلسوف باقی نماند. این اشکال نه تنها به این سه فیلسوف، بلکه معطوف به جهانبینی مبتنی بر هیولی است که در فلسفۀ اسلامی رایج میباشد. این نوشتار با تحلیل انتقادیِ تبیینهای این سه فیلسوف ـبه عنوان سه نمونۀ برجسته از فلاسفۀ مسلمانـ تبیین صحیح بداء در فلسفۀ اسلامی را در گرو کنار گذاشتن باور به هیولی دانسته است.