2
دانشآموختۀ سطح 3 حوزۀ علمیۀ خراسان و مدرّس جامعة المصطفی
3
عضو هیئت علمی مؤسسۀ پژوهشی حضرت نرجس(علیهاالسلام)
چکیده
با توجه به اهمیت جریانشناسی اندیشهها در شناخت روند تحولات فکری بشر، در مقالۀ حاضر تلاش شده است تا تأثیر آرای فلسفی ابن سینا بر فلاسفۀ اروپای قرون وسطی بررسی گردد. هرچند مسیحیان در ابتدا فلسفۀ مدونی نداشتند، برای تبیین کلامیِ برخی عقاید خود به فلسفههای یونانی رایج در قرون وسطی روی آوردند، ولی به دلیل وجود محدودیتها و مشاهدۀ تعارضهایی که میان پارهای آموزههای فلسفی و تعالیم دینی وجود داشت، ناچار شدند به سراغ فلسفههای دیگر از جمله فلسفۀ اسلامی بروند؛ چرا که آرای فلاسفۀ مسلمان و در رأس آنها ابن سینا به دلیلِ هماهنگی که میان عقل و شرع برقرار کرده بودند، میتوانست گره از کار فرو بستۀ اندیشمندان اروپا بگشاید. ترجمۀ آثار ابن سینا به زبانهای اروپایی، اندکی پس از مرگ او آغاز شد و نظریاتش در بابِ هستیشناسی، خداشناسی، جهانشناسی، روانشناسی و معادشناسی توجه فلاسفه و متألهان اروپای مسیحی را به خود جذب کرد. افرادی مانند گوندیسالیوس، دیوینیس، اسکوتوس، اکهارت و راجر بیکن عمیقاً تحت تأثیر فلسفۀ ابن سینا قرار داشتند و افرادی نظیر آلبرت کبیر، توماس آکویناس، الکساندر آو هیلز و یوهانس لاروشلی با اینکه برخی آرای ابن سینا را نپذیرفتند، در اندیشههای خود عمیقاً متأثر از فلسفۀ او بودند. سه نظر از دیدگاههای ابن سینا که بیشترین تأثیر را بر فلاسفۀ مدرسی قرون وسطی نهادند، عبارت بودند از: شناخت و اشراق، رابطۀ ذات و وجود، مبدأ فردیتِ ماده.