برخی فیلسوفان مسلمان دهر و سرمد را در مقابل زمان به کار بردهاند. فلاسفه گاه در عباراتی مجمل که قابلیت حمل به جوانب مختلف را دارد، این دو اصطلاح را توضیح دادهاند. از این رو، تفاسیر و تبیینهایی متفاوت دربارۀ سرمد، دهر و زمان گفته شده است. دهر و سرمد و نسبت این دو با زمان، یا به عبارت دیگر چگونگی تبیین عوالم هستی در قیاس با زمان، همواره در معرض چالش و تصادم آرای اندیشمندان مختلف اسلامی بوده است. در میان فلاسفۀ اسلامی ابن سینا و خصوصاً میرداماد سعی در تبیینی جامع در رابطه با دهر و سرمد و زمان و نسبت آنها با هم داشته و این سه را سه وعاء وجودی متمایز که حاصل نسبتهای ثابت به متغیر و ثابت به ثابت است، معرفی کردهاند. در مقابلِ آنها فخر رازی به تبعِ افلاطون، زمان را جوهری باقی میداند که اگر مقارن امور حادث قرار نگیرد، دوام بدون تغیر احوال خواهد بود که همان دهر و سرمد است و اگر مقارن حدوث امور حادث قرار گیرد به سبب حصول این حوادث و تغیّر در نسب این اشیا زمان حاصل میشود. ابوالبرکات نیز با معرفی زمان به مقدار وجود و زمانمند دانستن هر موجودی، به نحوی در پی تبیین دهر و سرمد به شیوهای زمانمند است. برخی متکلمان نیز دهر وسرمد را زمان موهوم دانستهاند. این مقاله در پیِ بررسی این منظرهای متفاوت است.