از آنجا که دغدغۀ صدرالمتألهین در مباحث فکری اغلب هماهنگی فلسفه با دین است و وی میکوشد تا نظام فکری متقنی را در عرصۀ دین ترسیم نماید، بررسی روش فهم حقیقت در فلسفۀ او مستلزم واکاوی جایگاه عقل و چگونگی به کارگیری آن در مباحث دینی است. روش او از سویی با تفکر شهودیاش پیوند میخورد و از سوی دیگر، به مدد عنصر تشکیک، نظام فکری او نظامی ذومراتب میگردد که در آن عقل برای فهم حقیقت، چندین مرتبه مییابد. میان این مراتب (عقل استدلالی، عقل شهودی) هماهنگی وجود دارد و ملاصدرا برای فهم هر مرتبه از حقیقت، به مرتبهای از عقلِ متناسب با آن رجوع میکند تا با بررسی ریزمسائل معرفتی دینی به تبیین شاخصههای تفکر خود و اثبات مدعای جمع میان عقل و نقل بپردازد. در نظام فکری صدرایی شهود مبنای درک حقیقت است و استدلال مؤیدی بر آن. از این رو، در جستار حاضر میکوشیم تا جایگاه این دو را در ادراک حقیقت و نسبتشان را با آموزههای وحیانی بررسی کنیم و به این نتیجه برسیم که در منظومۀ فکری ملاصدرا نه تنها از اعتبار آموزههای وحیانی کاسته نشده، بلکه به گونهای مدون و مستدل به حل معضلات و شبهات معرفتی دینی پرداخته شده است.