فطرت از مسائل مطرح در هستیشناسی فلسفی و مبنای جهتگیری انسان در ادراک و گرایش اوست و اثبات یا انکار آن آثار و لوازم وجودی و معرفتی زیادی در پی دارد. در تبیین ادراکات فطری، گستره و آثار آن، دیدگاههای مختلفی ارائه شده است؛ عدهای ادراکات و گرایشهای فطری را به طور کلی انکار کرده و عدهای آن را پذیرفتهاند. در میان معتقدان نیز تبیین یکسانی از فطرت موجود نیست. در این مقاله دیدگاه خاص علامه طباطبایی در وجودشناسیِ ادراک فطری، مبانی فلسفی و آثار آن را از دیدگاه ایشان تبیین کرده و نشان دادهایم که وی بر اساس مبانی و نگرش خاص فلسفی خود، دیدگاهی نو در این باره عرضه داشته و ادراک فطری را به نحو وجودیِ محض، متفاوت با سایر سیستمهای رایج فلسفی و بدون نیاز به مبانی آنها تبیین کرده است. در جانب سلبی، معنای فطرت نه عقلگراییِ مطلق به معنای ادراکات ذاتی فطری است که در فلسفۀ دکارت آمده، و نه اومانیسم مطلق به معنای خالی بودن ذات انسان از هرگونه جهتگیری گرایشی و ادراکی. از حیث اثباتی نیز ادراک وجود مقیّد خود است که عین تعلّق و ربط و وابستگی به وجود مطلق است و انسان به محض ادراک وجود مقیّد خود، به تقدّم وجودِ مطلق در دار هستی و آثار گسترده ـ و البته دارای مراتبِ این ادراکـ اعتراف میکند.